۳ مطلب با موضوع «سال ۹۸-۹۷ :: اتاق های خانه :: طوفان باران :: خاطرات معلم» ثبت شده است

اول صبح !

 

 

 

 

معمولا بچه ها همگی سر یک ساعت وارد خانه کودک نمی شدند و تعدادی همیشه با تاخیر می آمدند، تا آنجا که متوجه شده بودم معمولا علت آن این بود که این بچه ها باید برای صبحانه ی سرپرست یا کارفرمایشان  نان می خریدند و صبحانه را آماده می کردند و بعد می آمدند و یا این که شب قبل دیر خوابیده و روز بعد با تاخیر می آمدند .

به همین دلیل من ترجیح می دادم که  از دقایق اول ، وارد بحث اصلی آموزش نشویم و در عوض سعی می کردم همیشه فعالیتی مانند: کتابخوانی ، شعر خوانی و یا بازی و سرگرمی برای یک ربع اول کلاس آماده کنم که بچه ها سرگرم باشند و با یکدیگر دعوا نکنند تا بقیه بیایند. چون معمولا سر صبح در اتاق با این رفتار رو می شدم که بچه ها با هم دعوا می کردند البته بچه ها به دعوا های خودشان شوخی می گفتند!  که گاهی اوقات واقعا جدی می شد مثلا دو برادر در کلاس ما بودند که برخی از روزها از اول صبح با هم دعوا داشتند و زیر لب به هم فحش می دادند و گاهی هم واقعا دعوا و بزن بزن می کردند بعد از مدتی خودشان برایمان تعریف کردند که شبها برادر بزرگترشان آنها را با کمربند می زند و همین موضوع دلیل دعوا و ناراحتی های روز بعدشان در خانه کودک است.

 

نویسنده : خانم اعظم مومنی سرپرست اتاق طوفان باران در ۱۳۹۸-۱۳۹۷

۰ نظر
ناصرخسرو انجمن

تو را به اندازه شُرشُر باران دوست دارم

 

 

 

آن روز وقتی خانم مدیر شکوه حاج نصرالله به کلاس ما آمدند هر یک از بچه‌ها مشغول کاری بودند، رضا در حال توپ بازی با امید بود، احمد با صدای بلند دیگری را مسخره می‌کرد و می‌ خندید، محمدرضا آرام نشسته با لبخندی بر لب، دیگران را نگاه می‌کرد.

خلاصه سرگرم هر کاری هستند به جز درس خواندن، آنقدر مشغولند که متوجه حضور مدیر و معلمشان در کلاس نشده‌اند.

معلم(۱) و خانم مدیر می خواهند کتاب "به اندازه‌ی همه‌ی گیلاس‌ها دوستت دارم" نوشته‌ی‌؛ علی اصغر سیدآبادی" را برای آن ها بخوانیم. بچه ها با این که بیشتر اوقات ناآرام بودند اما در ساعت کتابخوانی با علاقه به آن توجه می کردند. کم کم توجه‌شان جلب شد و آرام آرام سر جای خودشان نشستند.

معلم: صبح بخیر بچه‌ها، حالتان خوبه؟

هنوز جر و بحث عطا و محمد ادامه دارد و گاهی به سمت هم خیز برمی‌دارند.

مدیر کتاب را به بچه‌ها نشان می‌دهد و آنها را به سکوت دعوت می‌کند و با صدای بلند نام کتاب را می‌خواند. "به اندازه‌ی همه ی گیلاس‌ها دوستت دارم"

بــــــــــــه انـــدااااازززززه‌ی همــــــــه‌ی گیــــلاااااس‌ها دووووســـــتت دااااااارم

"به اندازه‌ی همه‌ی گیلاس‌ها دوستت دارم" نوشته‌ی:علی اصغر سیدآبادی

همه ساکت می‌شوند و به جمله‌های قشنگ کتاب گوش می‌دهند. بچه‌ها کتاب خواندن را خیلی دوست دارند.

کتاب که تمام شد از آنها خواسته می شود چشم هایشان را ببندند و خاطره‌ای را به یاد آورند و همانند کتاب جمله‌ای بگویند، به ظاهر هیچ کس چیزی به خاطر نمی‌آورد و به یکدیگر نگاه می‌کنند.

امید می‌گوید: وقتی ما افغانستان بودیم با دو چرخه ام از یک مسیری می‌رفتم که دو طرفش گندمزار بود، آیا می‌توانم بگویم؟ “وقتی سوار سه چرخه ام هستم و به گندمزار نگاه می‌کنم ترا به اندازه‌ی همه‌ی گندم‌ها دوست دارم.

بعضی از بچه‌ها به او می‌خندند و مسخره‌اش می‌کنند که این هم شد جمله.....

معلم با خوشحالی برایش دست می‌زند “آفرین! آفرین! خیلی قشنگ بود”

بعد از کمی سکوت محمدرضا می‌گوید: من در افغانستان گاهی جلوی موتور دایی ام  سوار می‌شدم، می‌توانم بگویم:

"وقتی سوار موتور می‌شدم و از میان دشتی سرسبز می‌گذشتم، تو را به اندازه‌ی سرعت موتور در دشت سر سبز دوست دارم؟"

معلم هیجانزده تشویقش می‌کند.

عطا با لحن تمسخرآمیز همیشگی‌اش می‌گوید: وقتی در برف‌ها راه می‌روم تو را به اندازه‌ی آن پرنده قرمز دوست دارم و بعد می‌خندد.

معلم شگفت زده به عطا نگاه کرد و گفت چه خوب که داستان "پرنده قرمز"(۲)  را به یاد می‌آوری!!

حالا هر کدام از بچه‌ها به یاد خاطره‌ای از وطنشان جمله‌ای می‌گویند:

"وقتی برف می‌بارد و آدم برفی درست می‌کنم ترا به اندازه‌ی همه‌ی برف ها دوست دارم."

افغانستان که بودم هر وقت باران می‌بارید آب شُرشُر از کوه پایین می‌آمد می‌توانم بگویم؟

"وقتی در کوه باران می‌بارد و آب از کوه پایین می‌ریزد ترا به اندازه شُرشُر باران دوست دارم."

ناگهان احمد که همیشه ناآرام است و مشارکتی ندارد، گفت؛ وقتی من کوچک بودم خواهری داشتم که روزی، یکدفعه مُرد همین جا مکثی کرد و ادامه داد "ترا به اندازه‌ی خواهرم دوست دارم."

 

وقتی احمد غم دلش را می‌گفت، معلم اشک در چشم هایش جمع شد و گفت؛ "تو را به اندازه‌ی غم های دلت دوست دارم"

 

 

 

نویسنده متن : اعظم مومنی - معلم طوفان باران در سال ۱۳۹۸-۱۳۹۷

 

۱-عنوان معلم در اسناد ویرایش شده برای انتشار فعلا آموزشگر در نظر گرفته شده است.

۲-«پرنده قرمز» عنوان یکی از کتاب هایی است که برای بچه ها در یک جلسه خوانده شده است و بچه ها آن را بسیار دوست داشتند.

 

 

 

۰ نظر
ناصرخسرو انجمن

من کیستم ؟

عنوان فعالیت : من کیستم ؟

موضوع فعالیت : پرداختن به واژه « هویت » که بر اساس بازخوردهای بچه ها در ضمن شنیدن آهنگ به وجود آمد

کلمات کلیدی : موسیقی، آهنگ سرزمین من خسته خسته از جفایی، آهنگ افغانستانی، هویت، گفتگو، سال تولد، جشن تولد، شناسنامه، حق کودک

 

خلاصه فعالیت :

پخش آهنگ « سرزمین من » در اتاق، واکنش هایی را از طرف بچه ها به همراه داشت که بر آن اساس بستری برای گفتگو درباره مقوله هویت ایجاد شد و در نتیجه این گفتگو به ساختن مدل شناسنامه پرداختیم.

 

زمان اجرای فعالیت :

تاریخ

روز هفته

زمان فعالیت

مدت زمان

۰۶/۰۸/۱۳۹۷

 

از 7/45   تا   9/30

یک ساعت و چهل و پنج دقیقه 

 

 مخاطبانی که فعالیت برای آن ها طراحی شده :

تعداد نفرات

محدوده سنی

جنسیت

وضعیت اقامت

وضعیت سرپرستی

وضعیت اشتغال

بیست نفر

 11 تا 16 سال

 مرد

 مهاجر بدون کارت اقامت

 اکثر آن ها تحت سرپرستی پدر، عمو یا برادر بزرگتر هستند

 اکثر آن ها در لوازم یدکی های خیابان امیر کبیر کار می کنند

وضعیت حضور مخاطبان در فعالیت :

حاضرین در محل

غائبین

افراد در حیاط

حس و حال مخاطبین

تعدادی با تاخیر آمدند

 یک نفر

 

در ابتدای ورودشان ناآرام بودند و به مرور با فعالیت همراه شدند

 ویژگی محل اجرای فعالیت:

نام محل اجرا

ابعاد محل

چیدمان صندلی ها

امکانات

اتاق طوفان باران

چهار در پنج

گرد به اضافه سه صندلی در وسط اتاق

گوشی موبایل و یک صدا پخش کن کوچک

این فعالیت تلاشی برای ایجاد بسترهای زیر بوده است :

  • ایجاد یک فضای آرام با شنیدن یک موسیقی دورهم
  • طرح مساله درباره اینکه هویت چیست
  • گفتگو درباره ارزش دوست داشتن سرزمین
  • آشنا شدن با مفهوم شناسنامه
  • آشنا شدن با مفهوم هویت
  • آشنا شدن با این حق که داشتن شناسنامه حق هر کودک است
  • جمله سازی با واژه های وسلی آباد

 

 

مجری و مشاهده‌گر فعالیت :

آموزشگر

همیار آموزشگر

مشاهده‌گر

اعظم مومنی

-

-

حال و هوای آموزشگر قبل و بعد از فعالیت :

قبل از فعالیت : خوشحال از اینکه قرار است یک موسیقی که فکر می کنم بچه ها دوست دارند در اتاق پخش کنم و با بچه ها بشنویم

بعد از فعالیت : گیج شدن از نحوه واکنش بچه ها به موسیقی و خجالت کشیدن های شان. ناراحت از اینکه تعداد زیادی از بچه ها تاریخ تولد شان را نمی دانستند. خوشحال از اینکه در انتهای فعالیت بچه ها درخواست تکرار موسیقی را با خوشحالی داشتند

 

پیوست های همراه اجرا :

کتاب

عکس

فیلم

کار برگ

موسیقی

دیگر موارد

وسلی آباد

-

-

-

 سرزمین من  

-

 

 

پیوست های بعد از اجرا :

یادداشت آموزگار

عکس

فیلم

کار کودک

مصاحبه با کودک

ارزیابی کودک

موارد دیگر

دارد - در دفتر مربوطه

-

-

-

-

-

-

 

 

شرح فعالیت از زاویه دید آموزشگر اصلی: 

برای این جلسه خودم را آماده کرده بودم که روی ادامه کار روی کتاب اصلی مان یعنی وسلی آباد کار را پیش ببریم و برنامه این بود که به جمله سازی روی واژه ها بپردازیم . از طرفی با شناختی که از بچه ها داشتم اینکه معمولا در شروع دورهمی ناآرام هستند و با یکدیگر درگیرند  و اینکه  احتمالا همه بچه ها در کلاس در ابتدا حاضر نباشند طبق معمول خودم را آماده انجام یک فعالیت برای سرگرم کردن بچه های حاضر کرده بودم که البته خودش منجر به خلق یک فعالیت غنی شد . من معمولا برای چنین شرایطی با خودم یک کتاب به اتاق می برم یا یک بازی با بچه هایی که هستند انجام می دهم تا بقیه بچه ها برسند .

این بار با خودم یک موسیقی برده بودم ! موسیقی سرزمین من که یک موسیقی افغانستانی است و حدود چهارسال پیش این تجربه را داشتم که بچه های کلاس ششمی خانه کودک این موسیقی را خیلی دوست داشتند و حتی برایش یک گروه سرود هم راه افتاده بود و من هم خیلی از شنیدن خواندن های شان لذت می بردم در نتیجه تصمیم گرفتم امروز این آهنگ را به کلاس ببرم و حدس می زدم که بچه ها خیلی خوشحال باشند! ولی از دیدن بازخورد بچه ها تعجب کردم !  وقتی آهنگ پخش شد دیدم برخی سرشان را روی میز گذاشتند و می خندند ! برخی با تعجب به یکدیگر نگاه می کنند! برخی آهنگ را مسخره می کنند و چند نفر هم با تعجب و خنده از من پرسیدند که این آهنگ را از کجا آورده ام . برای من واکنش بچه ها خیلی عجیب بود چون فکر می کردم از شنیدن این آهنگ خوشحال شوند و یا حداقل با آن ارتباط احساسی برقرار کنند. وقتی چنین واکنش هایی دیدم تصمیم گرفتم این ها را به عنوان یک فرصت برای گفتگو درباره «هویت» ببینم. بنابراین در این باره وارد گفتگو شدیم.

من به بچه ها گفتم اینکه این آهنگ افغانستانی است و شما هم اهل افغانستان هستید و اینکه هر فردی اهل چه کشوری است جز هویت هر فرد محسوب می شود و هویت همه افراد قابل احترام است مثلا اینکه من ایرانی هستم جز هویت من است.

در ادامه درباره شناسنامه به بچه ها گفتم اینکه هر کدام از ما آدم ها یکسری مدارک هویتی داریم از جمله شناسنامه که برخی خصوصیات هویتی ما در آن ثبت شده است ، البته در ضمن صحبت از این موضوع آگاه بودم که  بچه های جمع اکثرا شناسنامه ندارند و خواستم بدانند که داشتن شناسنامه حق آن ها است. صحبت از شناسنامه ما را به این رساند که برای خودمان مدلی از شناسنامه درست کنیم و برای همین از این حرف زدیم که در شناسنامه چه اطلاعاتی وجود دارد از جمله نام و نام خانوادگی و نام پدر و مادر و سال تولد که من در همینجا متوجه شدم تعدادی از بچه ها سال تولد خود را نمی دانند. در حین گفتگو از سال تولد به جشن تولد هم در گفتگوها اشاره شد و یکی از بچه ها گفت که من صاحب کارم می خواهد برایم جشن تولد بگیرد من جشن تولد تا الان نداشته ام.

بعد از اینکه مدل شناسنامه ها ساخته شد و به همه نشان داده شد با درخواست بچه ها چند بار آهنگ سرزمین من دوباره پخش شد و این بار بیشتر بچه ها با ذوق و شوق به آن توجه نشان می دادند .

بدین ترتیب وقت خوبی از برنامه این روز صرف موضوع هویت شد ، چیزی که فکر می کردم فقط با پخش شدن یک آهنگ تمام شود خودش کلی ماجرا به همراه داشت.

در انتها نیز که حالا بیشتر بچه ها حضور داشتند و به نوعی فعالیت موسیقی آن ها را دور هم جمع کرده بود ،  با واژه های کتاب وسلی‌آباد ، به جمله سازی پرداختیم

 

 

پیشنهادات برای آینده :

با توجه به بازخوردهایی که از بچه ها در انجام این فعالیت دریافت شد و همچنین با توجه به مشاهدات که نشان دهنده نیاز بیشتر برای کار روی موضوع شناخت خود است در جریان بررسی و ثبت مستندات مربوط به این فعالیت ، پیشنهادات زیر ارائه می گردد:

۱- کار روی موسقی افغانستانی به این ترتیب که در جلسات مختلف آهنگ های مختلف پخش شود و درباره آن ها گفتگو صورت بگیرد با سازهای مربوط به مردم افغانستان بیشتر آشنا شد و در صورت امکان از نوازندکان و خوانندگان افغان دعوت کرد

۲- یک آهنگ افغانستانی بنابر انتخاب کودکان با خود ایشان بازخوانی شود

۳- روی موضوع تاریخ و حتی المقدور ساخت یک تقویم دست ساز کار شود و در آن تقویم تاریخ تولد افراد اتاق مشخص شود

۴- درباره برخی از مشاهیر افغانستان گفتگو شود و تاریخ تولد آن ها در تقویم پیدا شود

۵- درباره علاقه مندی ها از رنگ گرفته تا غذا و موسیقی و ... در اتاق گفتگو شود و بر مبنای این گفتگوها جدول و نمودار رسم شود و در اتاق نصب گردد.

 

از شما دوست عزیز خواننده نیز دعوت می شود اگر نظر یا پیشنهادی دارید لطفا در بخش نظرات مربوط به این نوشته قرار بدهید.

۰ نظر
ناصرخسرو انجمن