۲ مطلب با موضوع «سال ۹۸-۹۷ :: اتاق های خانه :: گل یاس :: خاطرات معلم» ثبت شده است

من هم می خواهم عضو شورای دانش آموزی باشم

 

 

من هم می خواهم عضو شورای دانش آموزی باشم

 

شور و هیجانی در اتاق ها برای انتخابات شورای دانش آموزی برپا شده، تعداد زیادی از بچه ها مایل هستند این مسئولیت را به عهده بگیرند در کلاس ما هم بچه ها خیلی هیجان دارند برای آن ها از مسئولیت های شورای دانش آموزی گفتم این که کسی که عضو شورا می شود باید صدای سایر بچه ها باشد و خواسته های آن ها را به گوش مسئولین خانه کودک برساند و باید مؤدب و رفتار خوبی داشته باشد و بتواند خوب سخن بگوید در ضمن هر وقت لازم شد صاحب کارش به او اجازه دهد که تا ساعت ده و نیم در خانه کودک بماند، سپس خواستم هر کسی خود را واجد شرایط می بیند داوطلب شود همه ی بچه ها دستشان را بالا بردند دوباره گفتم باید هر دو هفته یکبار تا ساعت ده و نیم در خانه کودک بمانید این براتون مشکلی ایجاد نمی کند؟ و بعد با تاکید پرسیدم چه کسی داوطلب می شود؟ که همه دوباره دست هایشان را بالا بردند، به ناچار اسامی همه را روی تخته نوشتم و برایشان توضیح دادم فقط می توانید به دو نفر رای دهید.

یکی از بچه ها که بسیار ناآرام هست و به بقیه زور می گوید بلند شد و با لحن تحکم آمیزی به بقیه گفت به من رای دهید. مدتی است که او را نزدیک خودم آورده ام البته او حاضر نبود از ته کلاس جایش را عوض کند به او گفتم ؛ پسرم شما که نزدیک من باشید اگر کاری داشته باشم راحت تر می توانم از شما کمک بگیرم. وقتی او ته کلاس بود با بچه ها مدام دعوا و زد و خورد می کرد و یا به دیوار مشت می کوبید، از وقتی که جایش را عوض کردم آرام تر شده اما امروز دوباره با فریاد از بقیه می خواست به او رای دهند. خلاصه رای گیری به پایان رسید و یکی از دو نفری که رای آورد همین پسر بود. دوباره شرایط عضو شورا را جداگانه برای دو نماینده ی اتاقمان توضیح دادم و از آن ها خواستم در جلسات شورا نظر بچه ها را منتقل نمایند.

 

 

پی نوشت یک : این خاطره مربوط به آبان ماه سال ۱۳۹۷ می باشد.

پی نوشت دو : این مطلب توسط خانم اعظم مومنی تنظیم شده است.

۰ نظر
ناصرخسرو انجمن

ای کاش جنگ تمام شود

 

ای کاش جنگ تمام شود

 

بعد از گذشت سه ماه از شروع سال تحصیلی دو کودک از بچه های قدیم به خانه کودک آمدند اما به دلیل ناآرام بودنشان از ثبت نام آن ها امتناع می شد با مددکار و مدیر مجموعه صحبت کردم و گفتم آن ها را به اتاق درس من بفرستید و از آن ها قول گرفتم با یکدیگر دعوا نکنند، درس بخوانند و خود را به بقیه بچه ها برسانند. هر روز به آن ها مسئولیت می دادم به مرور شیطنت ها و بی قراری هایشان در اتاق درس کم شد اما در بیرون از کلاس همچنان ناآرام بودند. یک روز به بچه ها کاغذهای رنگی دادم و خواستم هر تصوری نسبت به هنرهای افغانستان و ایران در ذهن دارند را نقاشی کنند و یا کاردستی آن را درست نمایند، آنها نقاشی های مختلفی کشیدند و به دیوار چسباندیم، در پایان فعالیت یکی از آن دو کودک برای من نامه محبت آمیزی نوشت و آن را در پاکتی که خودش درست کرده بود گذاشت و ازمن خواست نامه اش را به کسی نشان ندهم. در نامه از این که به آنها درس می دهم تشکر کرد و از آرزوهایش نوشت؛ او دوست داشت جنگ در افغانستان تمام شود و به کشورش برگردد. از خواندن دلتنگی های او خیلی ناراحت شدم و برای برقراری صلح و آرامش در افغانستان دعا کردم.

 

پی نوشت یک : زمان رویداد مربوط می شود به دی ماه سال ۱۳۹۷ در محل خانه کودک ناصرخسرو

پی نوشت دو : این تجربه نقل شده از خانم پروین صادقی آموزشگر اتاق گل یاس است که خانم اعظم مومنی به رشته تحریر درآورده اند.

 

پیشنهادات برای آینده :

 

از شما دوست عزیز خواننده نیز دعوت می شود اگر نظر یا پیشنهادی دارید لطفا در بخش نظرات مربوط به این نوشته قرار بدهید.

۰ نظر
ناصرخسرو انجمن