آن روز وقتی خانم مدیر شکوه حاج نصرالله به کلاس ما آمدند هر یک از بچهها مشغول کاری بودند، رضا در حال توپ بازی با امید بود، احمد با صدای بلند دیگری را مسخره میکرد و می خندید، محمدرضا آرام نشسته با لبخندی بر لب، دیگران را نگاه میکرد.
خلاصه سرگرم هر کاری هستند به جز درس خواندن، آنقدر مشغولند که متوجه حضور مدیر و معلمشان در کلاس نشدهاند.
معلم(۱) و خانم مدیر می خواهند کتاب "به اندازهی همهی گیلاسها دوستت دارم" نوشتهی؛ علی اصغر سیدآبادی" را برای آن ها بخوانیم. بچه ها با این که بیشتر اوقات ناآرام بودند اما در ساعت کتابخوانی با علاقه به آن توجه می کردند. کم کم توجهشان جلب شد و آرام آرام سر جای خودشان نشستند.
معلم: صبح بخیر بچهها، حالتان خوبه؟
هنوز جر و بحث عطا و محمد ادامه دارد و گاهی به سمت هم خیز برمیدارند.
مدیر کتاب را به بچهها نشان میدهد و آنها را به سکوت دعوت میکند و با صدای بلند نام کتاب را میخواند. "به اندازهی همه ی گیلاسها دوستت دارم"
بــــــــــــه انـــدااااازززززهی همــــــــهی گیــــلاااااسها دووووســـــتت دااااااارم
"به اندازهی همهی گیلاسها دوستت دارم" نوشتهی:علی اصغر سیدآبادی
همه ساکت میشوند و به جملههای قشنگ کتاب گوش میدهند. بچهها کتاب خواندن را خیلی دوست دارند.
کتاب که تمام شد از آنها خواسته می شود چشم هایشان را ببندند و خاطرهای را به یاد آورند و همانند کتاب جملهای بگویند، به ظاهر هیچ کس چیزی به خاطر نمیآورد و به یکدیگر نگاه میکنند.
امید میگوید: وقتی ما افغانستان بودیم با دو چرخه ام از یک مسیری میرفتم که دو طرفش گندمزار بود، آیا میتوانم بگویم؟ “وقتی سوار سه چرخه ام هستم و به گندمزار نگاه میکنم ترا به اندازهی همهی گندمها دوست دارم.
بعضی از بچهها به او میخندند و مسخرهاش میکنند که این هم شد جمله.....
معلم با خوشحالی برایش دست میزند “آفرین! آفرین! خیلی قشنگ بود”
بعد از کمی سکوت محمدرضا میگوید: من در افغانستان گاهی جلوی موتور دایی ام سوار میشدم، میتوانم بگویم:
"وقتی سوار موتور میشدم و از میان دشتی سرسبز میگذشتم، تو را به اندازهی سرعت موتور در دشت سر سبز دوست دارم؟"
معلم هیجانزده تشویقش میکند.
عطا با لحن تمسخرآمیز همیشگیاش میگوید: وقتی در برفها راه میروم تو را به اندازهی آن پرنده قرمز دوست دارم و بعد میخندد.
معلم شگفت زده به عطا نگاه کرد و گفت چه خوب که داستان "پرنده قرمز"(۲) را به یاد میآوری!!
حالا هر کدام از بچهها به یاد خاطرهای از وطنشان جملهای میگویند:
"وقتی برف میبارد و آدم برفی درست میکنم ترا به اندازهی همهی برف ها دوست دارم."
افغانستان که بودم هر وقت باران میبارید آب شُرشُر از کوه پایین میآمد میتوانم بگویم؟
"وقتی در کوه باران میبارد و آب از کوه پایین میریزد ترا به اندازه شُرشُر باران دوست دارم."
ناگهان احمد که همیشه ناآرام است و مشارکتی ندارد، گفت؛ وقتی من کوچک بودم خواهری داشتم که روزی، یکدفعه مُرد همین جا مکثی کرد و ادامه داد "ترا به اندازهی خواهرم دوست دارم."
وقتی احمد غم دلش را میگفت، معلم اشک در چشم هایش جمع شد و گفت؛ "تو را به اندازهی غم های دلت دوست دارم"
نویسنده متن : اعظم مومنی - معلم طوفان باران در سال ۱۳۹۸-۱۳۹۷
۱-عنوان معلم در اسناد ویرایش شده برای انتشار فعلا آموزشگر در نظر گرفته شده است.
۲-«پرنده قرمز» عنوان یکی از کتاب هایی است که برای بچه ها در یک جلسه خوانده شده است و بچه ها آن را بسیار دوست داشتند.
عنوان فعالیت : به من ضرب و تقسیم یاد بده، می خواهم برگردم افغانستان
موضوع فعالیت : دلایل و خطرات مهاجرت کردن بررسی شد و برای این کار از گفتگو درباره کتاب« موش مترو» استفاده شد
کلمات کلیدی : کتاب، گفتگو، مهاجرت، خطرات مهاجرات، افغانستان، کودک افغان ، کودک مهاجر، موش مترو، دیکته، روان خوانی
خلاصه فعالیت :
ادامه مطالعه کتاب موش مترو به عنوان یک کتاب اصلی صورت گرفت و روی واژه های مشکل آن از لحاظ روان خوانی و معانی کار شد و در ادامه پرسش هایی درباره عملکرد شخصیت داستان به گفتگو گذاشته شد و در راستای آن پرسش هایی درباره موضوع مهاجرت مطرح گردید .
زمان اجرای فعالیت :
تاریخ |
روز هفته |
زمان فعالیت |
مدت زمان |
۲۶/۰۸/۱۳۹۷ |
شنبه |
از 7/45 تا 9/30 |
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه |
مخاطبانی که فعالیت برای آن ها طراحی شده :
تعداد نفرات |
محدوده سنی |
جنسیت |
وضعیت اقامت |
وضعیت سرپرستی |
وضعیت اشتغال |
20 |
11 تا 16 سال |
مرد |
اکثرا مهاجران بدون کارت اقامت |
اکثرا تحت سرپرستی پدر، عمو یا برادر بزرگتر |
اکثرا شاغل در لوازم یدکی فروشی های خیابان امیر کبیر |
وضعیت حضور مخاطبان در فعالیت :
حاضرین در محل |
غائبین |
افراد در حیاط |
حس و حال مخاطبین |
|
|
|
بچه ها کتاب خوانی را خیلی دوست دارند مثلا یکی از بچه هایی که روانخوانیش هم خیلی خوب نیست بعد از دوخوانی کتاب موش مترو کلمه به کلمه کتاب را در ذهن داشت و بیان می کرد |
ویژگی محل اجرای فعالیت:
نام محل اجرا |
ابعاد محل |
چیدمان صندلی ها |
امکانات |
اتاق طوفان باران |
4 در 5 متر مربع |
گرد و سه صندلی وسط اتاق |
کتاب تخته، دفتر، خودکار و ماژیک |
این فعالیت تلاشی برای ایجاد بسترهای زیر بوده است :
مجری و مشاهدهگر فعالیت :
|
نام و نام خانوادگی |
حس قبل فعالیت |
حس بعد از فعالیت |
راه ارتباطی |
برای آشنایی بیشتر |
آموزشگر |
اعظم مومنی |
|
با شنیدن خاطرات و تجربه بچه ها از مهاجرتشان به ایران خیلی ناراحت شدم |
momeni659@gmaig.com |
|
همیار آموزشگر |
زحا جعفری |
|
|
|
|
مشاهده گر |
|
|
|
|
|
پیوست های همراه اجرا :
کتاب |
عکس |
فیلم |
کار برگ |
موسیقی |
دیگر موارد |
موش مترو |
|
|
|
|
|
پیوست های بعد از اجرا :
یادداشت آموزگار |
عکس |
فیلم |
کار کودک |
مصاحبه با کودک |
ارزیابی کودک |
موارد دیگر |
دارد - یادداشت در دفتر گزارش |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شرح فعالیت از زاویه دید آموزشگر اصلی:
در راستای خواندن کتاب « موش مترو » که یکی از کتاب های اصلی ای(۱) بود که روی آن کار می کردیم . در این جلسه یعنی ۲۶ آبان روی ده صفحه اول کارمان را ادامه دادیم به این ترتیب که واژه هایی که در این صفحات برای بچه ها مشکل بود را روی تخته نوشتم و درباره معانی آن ها صحبت کردیم و علاوه بر این روی روان خواندن آن کار کردیم به این ترتیب که همه بچه ها از روی صفحات بلند خواندند و من مشاهده می کردم که هنوز تعدادی از آن ها روی خواندن مساله داشتند .
بعد از اینکه از روی کلمات خوانده شد به ایشان دیکته گفتم و این را بگویم که بچه های جمع از دیکته نوشتن لذت می برند و البته دیکته به شکل دیکته باز بود یعنی هر نفری می توانست از کناردستی اش کمک بگیرد.
بعد از اینکه دیکته را انجام دادند این سوال را پرسیدم که به نظر شما « چرا نیپ، موش مترو تصمیم گرفت خانه اش را رها کند و برود به انتهای مترو برسد ؟ اگر نمی رفت چه اتفاق هایی برایش می افتد؟ اصلا چرا خطرهای این راه قبول کرد؟ » بچه ها شروع کردند به توضیحات چیزهایی که درکتاب خوانده بودند حتی یکی از بچه ها که در خواندن کلمات مساله دارد و روان خوانی اش خوب نیست ولی کلمه کلمه متن کتاب را از حفظ می گفت .
بعد از اینکه درباره نیپ صحبت کردیم . با توجه به اینکه کودکان حاضر در جمع مهاجر از افغانستان هستند، من از ایشان پرسیدم که «شما چرا تصمیم گرفتتید با وجود خطرهای زیادی که در راه بود به ایران بیایید ؟ » در اینجا بود که بچه ها از خودشان صحبت کردند و برخی خطرهایی که در راه افغانستان به ایران متحمل شدند را تعریف کردند مثلا از خطر مرگ به خاطر اینکه ممکن بوده از ماشین پرت شوند داخل دره !
من از ایشان پرسیدم که« آیا این سفر با همه خطرهایی که داشته ، آیا ارزش این را داشته است که این کار انجام دادید و به ایران آمدید ؟» در پاسخ به این سوال همه بچه ها به جز یکی از آن ها گفتند که خیلی خوشحال هستند که در ایران هستند و از اینکه در ایران هستند راضی هستند و آن یک نفر توضیح داد که از اینکه در ایران هست راضی نیست و دوست دارد برگردد افغانستان چون در آنجا شغل کیف دوزی داشته است و خیلی هم در این کار مهارت دارد . از ایشان پرسیدم که چرا همینجا در ایران کار خیاطی را ادامه نمی دهی و او توضیح داد که اینجا به من پول کافی نمی دهند و به من گفت که به او تقسیم و ضرب را یادبدهم چون می خواهد این ها را یادبگیرد و بعد برگردد افغانستان . ایشان بارها از من خواسته بود که زبان انگلیسی به او یاد بدهیم و امروز بود که من دلیل این درخواست هایش را بیشتر درک کردم.
۱-کتاب اصلی منظور کتاب هایی هستند که در گروه آموزش خانه تصمیم گرفتیم روی آن ها با تمرکز و وسعت بیشتری با بچه ها کار کنیم مثلا همه صفحات آن را بچه ها بخوانند و همچنین این کتاب ها برای همه بچه ها تهیه شد و اینکه فعالیت هایی برای این کتاب ها طراحی گردید
عنوان فعالیت : برادر عقاب خواهر آسمان
موضوع فعالیت : گفتگو درباره اهمیت محیط زیست از زبان یک رئیس قبیله سرخپوست در جریان مطالعه یک کتاب
کلمات کلیدی :
کتاب، برادر عقاب خواهر آسمان، گفتگو، آمریکا، سرخپوستان، محیط زیست ، طبیعت ، بازیافت
خلاصه فعالیت :
آشنایی با موقعیت جغرافیایی کشور آمریکا و نحوه کشف شدن آن و سپس خواندن کتاب برادر عقاب خواهر آسمان و گفتگو درباره موضوعات محیط زیستی و همچنین آشنایی با مفهوم بازیافت و بافتن یک نوع محصول با کمک کاموا
زمان اجرای فعالیت :
تاریخ |
روز هفته |
زمان فعالیت |
مدت زمان |
۱۵/۰۸/۱۳۹۷ |
سه شنبه |
از 7/45 تا 9/30 |
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه |
مخاطبانی که فعالیت برای آن ها طراحی شده :
تعداد نفرات |
محدوده سنی |
جنسیت |
وضعیت اقامت |
وضعیت سرپرستی |
وضعیت اشتغال |
20 نفر |
11 تا 16 سال |
مرد |
اکثرا مهاچر بدون کارت اقامتی |
اکثرا تحت سرپرستی یک بزرگتر مانند: برادر، پدر یا عمو |
شاغل در لوازم یدکی های اطراف خیابان امیر کبیر |
وضعیت حضور مخاطبان در فعالیت :
حاضرین در محل |
غائبین |
افراد در حیاط |
حس و حال مخاطبین |
12 نفر بچه ها فکر می کردند امروز تعطیل هست با 5 نفر شروع شد آنها بقیه را از تشکیل کلاس با خبر ساختند |
-- |
|
مشارکت خوبی داشتند و در این فعالیت بچه ها سوالات زیادی در مورد سرخپوستان آمریکا پرسیدند و در مورد اشغال افغانستان نکاتی که از بزرگترهایشان شنیده بودند را بیان کردند. |
ویژگی محل اجرای فعالیت:
نام محل اجرا |
ابعاد محل |
چیدمان صندلی ها |
امکانات |
اتاق طوفان باران |
4 در 5 متر مربع |
گرد و 3 صندلی در وسط کلاس |
تخته، ماژیک، کتاب |
این فعالیت تلاشی برای ایجاد بسترهای زیر بوده است :
مجری و مشاهدهگر فعالیت :
|
نام و نام خانوادگی |
حس قبل فعالیت |
حس بعد از فعالیت |
راه ارتباطی |
برای آشنایی بیشتر |
آموزشگر |
اعظم مومنی |
ناراحت از غیبت ناخواسته بچه ها |
خوشحال از مشارکت بچه ها و بیان خاطرات و شنیده هایشان در مورد تاریخ افعانستان |
momeni659@gmail.com |
|
همیار آموزشگر |
آزاده شمس |
|
خیلی جالب بود که همه درگیر کار بافت شده بودند و با علاقه کار را دنبال می کردند. |
|
|
مشاهده گر |
|
|
|
|
|
پیوست های همراه اجرا :
کتاب |
عکس |
فیلم |
کار برگ |
موسیقی |
دیگر موارد |
|
|
|
|
|
پیوست های بعد از اجرا :
یادداشت آموزگار |
عکس |
فیلم |
کار کودک |
مصاحبه با کودک |
ارزیابی کودک |
موارد دیگر |
دارد - در دفتر گزارش |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شرح فعالیت از زاویه دید آموزشگر اصلی:
از آنجا که فعالیت های اتاق بر مبنای مطالعه ادبیات و خواندن کتاب پی ریزی شده است . تقریبا همیشه کتابی وجود داشت که گفتگوها و فعالیت های ما حول آن شکل می گرفت . در تاریخ ۱۵ آبان کتاب « برادر عقاب خواهر آسمان » را با خودم بردم . قبل از اینکه کتاب را شروع به خواندن کنم با توجه به موضوع کتاب که ارتباط پیدا می کند به سرخ پوست ها در آمریکا، در رابطه با اینکه کشور آمریکا کجاست و چطور کشف شد با بچه ها صحبت کردیم.
بعد از پرداختن به سوالاتی که برای بچه ها درباره آمریکا پیش آمده بود و گفتگو درباره آن ها ، شروع به خواندن کتاب برای همه کردم و در ضمن خواندن کتاب ، تصویرهای کتاب را هم نشان می دادم .
بعد از اینکه کتاب خواندنش تمام شد من این سوال را مطرح کردم که بچه ها به نظرتان چرا انقدر رئیس قبیله به دوستی طبیعت تاکید داشته است و همچنین درباره این صحبت شد که وقتی افراد جدید وارد آمریکا شدند چه اتفاقاتی برای بومی های آن ها افتاده است . در جریان این گفتگوها بود که بچه ها شروع کردند از شنیده های خودشان از بزرگترهای شان گفتند و همانندسازی کردند مثلا بعضی از بچه ها به این اشاره کردند که روس ها (شوروی سابق) هم به افغانستان حمله کردند و خیلی چیزها را از بین بردند یا یکی از بچه ها به حمله آمریکا به افغانستان اشاره کرد . بعد از گفتگو درباره این مسایل دوباره به موضوع محیط زیست برگشتیم که کتاب به آن اشاره کرده بود و در این راستا همیار من در کلاس خانم شمس درباره اینکه چرا حفاظت از محیط زیست مهم است صحبت کرد و بچه ها هم در این باره نظر دادند و خانم شمس درباره کلمه بازیافت و ضرورت آن صحبت کرد و در ادامه با وسایلی که ما بزرگترها به اتاق آورده بودیم که مقداری کاموا بود به بچه ها یاد دادیم که چطور کار نوعی بافت را با آن ها انجام دهند که البته در این جا به اتفاق های کتاب اصلی این دوره مان که وسلی آباد است و در جایی وسلی خودش به بافت پارچه می پردازد ارتباط داشت که درباره این ارتباط گفتگو کردیم.
عنوان فعالیت : من کیستم ؟
موضوع فعالیت : پرداختن به واژه « هویت » که بر اساس بازخوردهای بچه ها در ضمن شنیدن آهنگ به وجود آمد
کلمات کلیدی : موسیقی، آهنگ سرزمین من خسته خسته از جفایی، آهنگ افغانستانی، هویت، گفتگو، سال تولد، جشن تولد، شناسنامه، حق کودک
خلاصه فعالیت :
پخش آهنگ « سرزمین من » در اتاق، واکنش هایی را از طرف بچه ها به همراه داشت که بر آن اساس بستری برای گفتگو درباره مقوله هویت ایجاد شد و در نتیجه این گفتگو به ساختن مدل شناسنامه پرداختیم.
زمان اجرای فعالیت :
تاریخ |
روز هفته |
زمان فعالیت |
مدت زمان |
۰۶/۰۸/۱۳۹۷ |
|
از 7/45 تا 9/30 |
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه |
مخاطبانی که فعالیت برای آن ها طراحی شده :
تعداد نفرات |
محدوده سنی |
جنسیت |
وضعیت اقامت |
وضعیت سرپرستی |
وضعیت اشتغال |
بیست نفر |
11 تا 16 سال |
مرد |
مهاجر بدون کارت اقامت |
اکثر آن ها تحت سرپرستی پدر، عمو یا برادر بزرگتر هستند |
اکثر آن ها در لوازم یدکی های خیابان امیر کبیر کار می کنند |
وضعیت حضور مخاطبان در فعالیت :
حاضرین در محل |
غائبین |
افراد در حیاط |
حس و حال مخاطبین |
تعدادی با تاخیر آمدند |
یک نفر |
|
در ابتدای ورودشان ناآرام بودند و به مرور با فعالیت همراه شدند |
ویژگی محل اجرای فعالیت:
نام محل اجرا |
ابعاد محل |
چیدمان صندلی ها |
امکانات |
اتاق طوفان باران |
چهار در پنج |
گرد به اضافه سه صندلی در وسط اتاق |
گوشی موبایل و یک صدا پخش کن کوچک |
این فعالیت تلاشی برای ایجاد بسترهای زیر بوده است :
مجری و مشاهدهگر فعالیت :
آموزشگر |
همیار آموزشگر |
مشاهدهگر |
- |
- |
حال و هوای آموزشگر قبل و بعد از فعالیت :
قبل از فعالیت : خوشحال از اینکه قرار است یک موسیقی که فکر می کنم بچه ها دوست دارند در اتاق پخش کنم و با بچه ها بشنویم
بعد از فعالیت : گیج شدن از نحوه واکنش بچه ها به موسیقی و خجالت کشیدن های شان. ناراحت از اینکه تعداد زیادی از بچه ها تاریخ تولد شان را نمی دانستند. خوشحال از اینکه در انتهای فعالیت بچه ها درخواست تکرار موسیقی را با خوشحالی داشتند
پیوست های همراه اجرا :
کتاب |
عکس |
فیلم |
کار برگ |
موسیقی |
دیگر موارد |
- |
- |
- |
- |
پیوست های بعد از اجرا :
یادداشت آموزگار |
عکس |
فیلم |
کار کودک |
مصاحبه با کودک |
ارزیابی کودک |
موارد دیگر |
دارد - در دفتر مربوطه |
- |
- |
- |
- |
- |
- |
شرح فعالیت از زاویه دید آموزشگر اصلی:
برای این جلسه خودم را آماده کرده بودم که روی ادامه کار روی کتاب اصلی مان یعنی وسلی آباد کار را پیش ببریم و برنامه این بود که به جمله سازی روی واژه ها بپردازیم . از طرفی با شناختی که از بچه ها داشتم اینکه معمولا در شروع دورهمی ناآرام هستند و با یکدیگر درگیرند و اینکه احتمالا همه بچه ها در کلاس در ابتدا حاضر نباشند طبق معمول خودم را آماده انجام یک فعالیت برای سرگرم کردن بچه های حاضر کرده بودم که البته خودش منجر به خلق یک فعالیت غنی شد . من معمولا برای چنین شرایطی با خودم یک کتاب به اتاق می برم یا یک بازی با بچه هایی که هستند انجام می دهم تا بقیه بچه ها برسند .
این بار با خودم یک موسیقی برده بودم ! موسیقی سرزمین من که یک موسیقی افغانستانی است و حدود چهارسال پیش این تجربه را داشتم که بچه های کلاس ششمی خانه کودک این موسیقی را خیلی دوست داشتند و حتی برایش یک گروه سرود هم راه افتاده بود و من هم خیلی از شنیدن خواندن های شان لذت می بردم در نتیجه تصمیم گرفتم امروز این آهنگ را به کلاس ببرم و حدس می زدم که بچه ها خیلی خوشحال باشند! ولی از دیدن بازخورد بچه ها تعجب کردم ! وقتی آهنگ پخش شد دیدم برخی سرشان را روی میز گذاشتند و می خندند ! برخی با تعجب به یکدیگر نگاه می کنند! برخی آهنگ را مسخره می کنند و چند نفر هم با تعجب و خنده از من پرسیدند که این آهنگ را از کجا آورده ام . برای من واکنش بچه ها خیلی عجیب بود چون فکر می کردم از شنیدن این آهنگ خوشحال شوند و یا حداقل با آن ارتباط احساسی برقرار کنند. وقتی چنین واکنش هایی دیدم تصمیم گرفتم این ها را به عنوان یک فرصت برای گفتگو درباره «هویت» ببینم. بنابراین در این باره وارد گفتگو شدیم.
من به بچه ها گفتم اینکه این آهنگ افغانستانی است و شما هم اهل افغانستان هستید و اینکه هر فردی اهل چه کشوری است جز هویت هر فرد محسوب می شود و هویت همه افراد قابل احترام است مثلا اینکه من ایرانی هستم جز هویت من است.
در ادامه درباره شناسنامه به بچه ها گفتم اینکه هر کدام از ما آدم ها یکسری مدارک هویتی داریم از جمله شناسنامه که برخی خصوصیات هویتی ما در آن ثبت شده است ، البته در ضمن صحبت از این موضوع آگاه بودم که بچه های جمع اکثرا شناسنامه ندارند و خواستم بدانند که داشتن شناسنامه حق آن ها است. صحبت از شناسنامه ما را به این رساند که برای خودمان مدلی از شناسنامه درست کنیم و برای همین از این حرف زدیم که در شناسنامه چه اطلاعاتی وجود دارد از جمله نام و نام خانوادگی و نام پدر و مادر و سال تولد که من در همینجا متوجه شدم تعدادی از بچه ها سال تولد خود را نمی دانند. در حین گفتگو از سال تولد به جشن تولد هم در گفتگوها اشاره شد و یکی از بچه ها گفت که من صاحب کارم می خواهد برایم جشن تولد بگیرد من جشن تولد تا الان نداشته ام.
بعد از اینکه مدل شناسنامه ها ساخته شد و به همه نشان داده شد با درخواست بچه ها چند بار آهنگ سرزمین من دوباره پخش شد و این بار بیشتر بچه ها با ذوق و شوق به آن توجه نشان می دادند .
بدین ترتیب وقت خوبی از برنامه این روز صرف موضوع هویت شد ، چیزی که فکر می کردم فقط با پخش شدن یک آهنگ تمام شود خودش کلی ماجرا به همراه داشت.
در انتها نیز که حالا بیشتر بچه ها حضور داشتند و به نوعی فعالیت موسیقی آن ها را دور هم جمع کرده بود ، با واژه های کتاب وسلیآباد ، به جمله سازی پرداختیم
پیشنهادات برای آینده :
با توجه به بازخوردهایی که از بچه ها در انجام این فعالیت دریافت شد و همچنین با توجه به مشاهدات که نشان دهنده نیاز بیشتر برای کار روی موضوع شناخت خود است در جریان بررسی و ثبت مستندات مربوط به این فعالیت ، پیشنهادات زیر ارائه می گردد:
۱- کار روی موسقی افغانستانی به این ترتیب که در جلسات مختلف آهنگ های مختلف پخش شود و درباره آن ها گفتگو صورت بگیرد با سازهای مربوط به مردم افغانستان بیشتر آشنا شد و در صورت امکان از نوازندکان و خوانندگان افغان دعوت کرد
۲- یک آهنگ افغانستانی بنابر انتخاب کودکان با خود ایشان بازخوانی شود
۳- روی موضوع تاریخ و حتی المقدور ساخت یک تقویم دست ساز کار شود و در آن تقویم تاریخ تولد افراد اتاق مشخص شود
۴- درباره برخی از مشاهیر افغانستان گفتگو شود و تاریخ تولد آن ها در تقویم پیدا شود
۵- درباره علاقه مندی ها از رنگ گرفته تا غذا و موسیقی و ... در اتاق گفتگو شود و بر مبنای این گفتگوها جدول و نمودار رسم شود و در اتاق نصب گردد.
از شما دوست عزیز خواننده نیز دعوت می شود اگر نظر یا پیشنهادی دارید لطفا در بخش نظرات مربوط به این نوشته قرار بدهید.
عنوان فعالیت : اختراع خط خودمان برای نوشتن
موضوع فعالیت : تمرین جمله سازی با کمک از کتاب وسلیآباد است.
کلمات کلیدی :
ادبیات، کتاب خوانی، کتاب، جمله سازی، وسلی آباد، اختراع ، اختراع خط، مسخره کردن، گفتگو
خلاصه فعالیت :
با کلمات بخشی از کتاب «وسلیآباد» که خوانده شده بود جمله سازی تمرین شد و با توجه به مضمون صفحات کتاب روی موضوع مسخره شدن و مسخره کردن به گفتگو پرداختیم و در ادامه چون وسلی برای خودش یک خط اختراع کرده بود و اینگونه اختراعات اش باعث تمسخر او بین دیگران می شد ما هم یک خط برای خودمان اختراع کردیم و با آن کلمه و جمله ساختیم.
زمان اجرای فعالیت :
تاریخ |
روز هفته |
زمان فعالیت |
مدت زمان |
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ |
سه شنبه |
از 7/45 تا 9/30 |
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه |
مخاطبانی که فعالیت برای آن ها طراحی شده :
تعداد نفرات |
محدوده سنی |
جنسیت |
وضعیت اقامت |
وضعیت سرپرستی |
وضعیت اشتغال |
20 نفر |
11 تا 16 سال |
مرد |
مهاجر اگثرا بدون کارت هویت هستند |
اکثرا تحت سرپرستی برادر، پدر یا عمو هستند |
بیشتر آنها در لوازم یدکی های خیابان امیرکبیر کار می کنند |
وضعیت حضور مخاطبان در فعالیت :
حاضرین در محل |
غائبین |
افراد در حیاط |
حس و حال مخاطبین |
18 نفر |
- |
امید سادات دقایقی در حیاط بود |
برایشان جالب بود و با اشتیاق فعالیت ها را انجام می دادند- یکی از بچه ها خودش یک خط جدید ابداع کرد و گفت من زبان خودم را هم ساختم. یکی دیگر از بچه ها علاقه خودش را به یادگیری زبان بیان کرد |
ویژگی محل اجرای فعالیت:
نام محل اجرا |
ابعاد محل |
چیدمان صندلی ها |
امکانات |
اتاق طوفان باران |
4 در 5 متر مربع |
گرد با سه صندلی در وسط کلاس |
کتاب، تخته، دفتر |
این فعالیت تلاشی برای ایجاد بسترهای زیر بوده است :
مجری و مشاهدهگر فعالیت :
|
نام و نام خانوادگی |
حس قبل فعالیت |
حس بعد از فعالیت |
راه ارتباطی |
برای آشنایی بیشتر |
آموزشگر |
اعظم مومنی |
کنجکاو که بدانم عکس العمل بچه ها با ابداع خط و کلمات چیست |
هیجان زده از مشارکت و علاقه بچه ها به خواندن و نوشتن خط ابداعی. |
momeni659@ gmaig.com |
|
همیار آموزشگر |
آزاده شمس |
|
|
|
|
مشاهده گر |
|
|
|
|
|
پیوست های همراه اجرا :
کتاب |
عکس |
فیلم |
کار برگ |
موسیقی |
دیگر موارد |
وسلی آباد |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
پیوست های بعد از اجرا :
یادداشت آموزگار |
عکس |
فیلم |
کار کودک |
مصاحبه با کودک |
ارزیابی کودک |
موارد دیگر |
دارد - در دفتر گزارش |
|
|
|
|
|
در پایان کلاس بچه ها پای تخته بازی اسم فامیل بازی کردند |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شرح فعالیت از زاویه دید آموزشگر اصلی:
در ادامه کار روی کتاب وسلی آباد که یک بار به طور کامل برای همه قبلا خوانده شده بود ، و هر جلسه تعدادی از صفحات آن را همگی می خواندیم ، در روز ۲ آبان برنامه به این شکل بود که روی جمله سازی بر اساس کلمه هایی که در وسلیآباد یادگرفته ایم جلو برویم. برنامه به این ترتیب جلو رفت که من کلمات را روی تخته می نوشتم و بچه ها با هر یک از این کلمات جمله می ساختند. با استفاده از کلماتی که به آنها داده بودیم یک متن چهار خطی نوشتند.
بعد از اینکه روی جمله سازی تمرین های مان را انجام دادیم ، به ادامه مطالعه بخشی از کتاب وسلیآباد پرداختیم. طبق معمول برنامه های کتاب خوانی مان که ضمن مطالعه پرسش ها و بسترهای گفتگو شکل می گرفت ، در این روز هم با این مواجه شدیم که دیگران وسلی را به واسطه اختراعات که انجام می دهد مسخره می کنند و به این ترتیب من به عنوان راهبر کتابخوانی در جمع این پرسش را مطرح کردم که به نظرتان چرا دیگران وسلی را مسخره می کنند ؟ و بعد از شنیدن نظرات بچه ها از آن ها پرسیدم اگر شما را مسخره کنند چه احساسی پیدا می کنید و در برابر کسی که شما را مسخره کرده چه کار می کنید ؟
بچه ها همه به این اشاره کردند که از مسخره شدن ناراحت می شوند و برخی گفتند اگر کسی آن ها را مسخره کند سکوت می کنند و بیشتر بچه ها گفتند که اگر کسی مسخره شان کند او را می زنند. از آنجایی که من بارها دیده بودم بچه ها افرادی را در اتاق مسخره می کنند این موضوع فرصت گفتگوی خوبی را به وجود آورد که درباره عمل مسخره کردن بیشتر فکر کنیم و بعد هم در ادامه چون وسلی یکی از اختراعاتش که برای بچه ها هم خیلی جالب بود یک نوع خط نوشتاری بود ، تصمیم گرفتیم خط خودمان را اختراع کنیم برای شروع کار من یکسری علامت که ازقبل انتخاب کرده بودم معرفی کردم مثلا مثلث را الف ، مربع را ب و … و بعد با این اشکال شروع به ساختن کلمه و حتی جمله کردیم و سپس در انتها شاهد این بودم که بچه ها خودشان در حال ساخت خطی مخصوص برای خودشان هستند و با آن متن می نویسند و به یکدیگر نشان می دهند و در پایان هم خط هایی که هر کسی اختراع کرده بود را به همه بچه ها نشان دادم.